دلتنگ جنوب...
سلام.
این عکس ها برای سال 88. اولین باری که ما رفتیم جنوب. دوم دبیرستان. آخه مارو اول دبیرستان نبردن جنوب.می دونید که؛ دوره سیزده تنها دوره ایه که توی کانون اول دبیرستان جنوب نرفته! هنوز هم نمیدونیم چرا!
وقتی توی دوکوهه بودیم با دورمون زیاد اینور اونور میرفتیم ، آخه تعدادمون خیلی زیاد بود و حال میداد! این عکس برای وقتیه که رفتیم گردان تخریب. برای رسیدن به گردان تخریب باید یه مسیر طولانی و پر پیچ و خم رو توی یه بیابون مانند طی کنید تا به اونجا برسید. وقتی رسیدیم چند نفر داشتند نماز می خوندند و قرآن و دعا و خلاصه کلی عرفانی شده بودن. حالا اون فضای سنگین رو تصور کنید که یه تعداد بچه یهو ریختن توش و فضا داغون کردن. نگاه های سنگینشون خیلی سخت بود! تنها پناه ما مسول دورمون بود.آقا محمد رضا گیلانی. یه نگاه به اونا میکردیم و یه نگا به آقا محمد رضا.دوباره مسخره بازی در می آوردیم! یکی از اونایی که در حال رازونیاز بود یه عکاس بود که وقتی ما داشتیم عکس یادگاری با موبایل یکی از بچه می گرفتیم از ما عکس گرفت. بعد ها من اون عکس رو پیدا کردم.
عکس اول عکس ماست و عکس دوم عکس اون.همون طور که تو عکسش معلومه طرف در حال نشستن از ما عکس گرفت!