برف و آتش و آهن
این مطلب رو از سایت آقا صادق لطفی زاده(دوره هفتی هستن ایشون!) برداشتیم. یه خاطره نقلی(noughli) از یه اتفاق خوب:
قبل تر که منزل نزدیک فرودگاه مهرآباد بود بعضی اوقات همینجوری و بعضی اوقات هم از رو دلتنگی میرفتم کنار حصار فرودگاه و به بلند شدن و نشستنشون هواپیماها نگاه میکردم.
در لحظه ای که هواپیما قدرت موتورش رو به حدی میرسونه که بتونه به اصطکاک ساکنش غلبه بکنه و کنده بشه و موج های متراکم هوا که صوت اونا رو متراکم کرده به همه طرف پراکنده میشن و تو رو در بر میگیرن، یه لحظه حماسی اتفاق میافته…کوهی از آهن میره که از زمین کنده بشه … ترکیبی از آب و باد و خاک و آتش.
یه بار یه ۲۲ بهمن که برف میبارید با خانواده داشتیم به سمت میدون آزادی میرفتیم.یه بوئینگ ۷۴۷ روی باند بود. تو یه لحظه پشتش پر شد از برف هایی که به خاطر حرارت موتور بخار شده بودن…
پ ن :دوستانی که به پرواز و ادبیات علاقه دارن کتابای سنت اگزوپری رو از دست ندن